چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

نوشته هایم بی‌هدفند؛ که غایت والاترین‌ اهداف جز پوچی نیست.

بایگانی

نفرینی برای نسل‌ها

دوشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ق.ظ

خدایان یونانی موجوداتی بودن بس کینه‌ای و انتقام‌جو. کیفر و مجازات‌های شدید برای جرایم کوچیک بس فراوان بود و یکی از معروف‌ترین موارد، نفرین تانتالوس و نوادگانش به واسطه‌ی جرم نابخشودنیش بوده که داستانیه بس هیجان انگیز و مجازاتی که حتی برای antagonist های کلید اسرار آرزو نمی‌کنین!


ادامه در ادامه‌ی مطلب. :/


تانتالوس پسر زئوس و دورگه‌ای بود که بسیار مورد علاقه‌ی خدایان واقع شده بود. به مهمانی‌ها دعوت می‌شد؛ در بزم‌های ایزدانه شرکت می‌کرد و نکتار الهی می‌نوشید. یک بار خدایان را به صرف شام به عمارت خویش خواند و ضیافتی عظیم ترتیب داد. چندین دور غذا سرو کرد که در مرکز آن گوشت‌ِ تکه‌تکه شده‌ای به چشم می‌خورد که با آلو و کیوی بار آمده بود و بوی دل‌انگیزی می‌داد.

خدایان ظاهر شدند. با تانتالوس دست دادند. از رتبه‌ی کنکور پلوپس پرسیدند و از کاخش تعریف کردند. دسر را آوردند.همه 10 دادند غیر آتنا که زیاد دسر شیرین دوست نداشت و 5 داد. پیش‌غذا هم آورده شد و بعد نوبت رسید به دیس شاهانه‌ی مذکور.

دیمیتر خدای کشاورزی بود و آنقدر در عمرش با گیاه و نخود سبز احاطه شده بود با دیدن گوشت، انگشت به دهان حمله ور شد. تکه‌ای را نوش‌جان نمود که همهمه شد.

زئوس با آذرخش و هرمس با کادوشس و پوسایدن با نیزه‌ی سه سرش به تانتالوس اشاره کردن و غرش سر دادن که «تو فکر کردی می‌تونی خدایان رو گول بزنی که گوشت آدم بخورن؟»

تانتالوس از در انکار در آمدد که «آقا این چه حرفیه و این گوشت مانتیکوره از اسپارت‌آباد.» زئوس داد زد که «من بوی گوشت آدم رو حس می‌کنم. اجی مجی لاترجی!»

تکه‌های گوشت به پرواز در آمدند و به هم پیوستند تا پسری عریان را شکل بدهند که یک دست نداشت. دیمیتر تکه گوشت را تف کرد که حالا به شکل دست نیمه‌ خورده شده‌ای در آمده بود. خدایان احساس بدی داشتند. یک دست با صدف و عاج درخشان عیار 78 برای پلوپس ساختند و از سربازی عفوش کردند. 

زئوس با خشم تانتالوس را نفرین کرد به عذابی ابدی. به بسته شدن به درختی پربار و احاطه شدن با شراب و نوشیدنی‌های وسوسه کننده. با دیدن غذاها تا ابد و نخوردنشان؛ که به محض نزدیک شدن تانتالوس خوراک‌ها ناپدید می‌شدند. مجازات تشنگی و گرسنگی ابدی در محاصره‌ی خوشمزه‌ترینِ غذاها.


پلوپس تنها کسی بود که مجازات در رفت. مجازاتی که حتی خواهرش را هم درگیر کرد. نیوبه، ملکه‌ی تب، مادر 7 پسر خوش‌بنیه و نیرومند و 7 دختر خوش‌سیما و باهوش بود که غرور و نخوت دربرش گرفت. به گونه‌ای که به پرستگاهِ لتو، مادر دوقلوهای المپی، آرتمیس و آپولو ، رفت و ادعا کرد که لایق پرستش است و «مرا باید خواند جهان‌آفرین» که از لتو 12 بچه بیشتر داره. لتو هم فرزندانش را خواند و آن‌دو را فرستاد دنبال نیوبه.

دو خدای تیرانداز، پسران نیوبه را مقابل چشماش هلاک کردند. نیوبه زار می‌زد و در آغوش دخترانش می‌گریست. در همان حال هم می‌گفت که "ای لتوی بی‌رحم! از اندوهم سیراب شو... در اوج سیاه‌بختی‌‌ام منم که پیروزم و هنوز 5 تا دختر جوون از تو بیشتر دارم. suck it, bitch."

همون طور که حدس می‌زنید بعد این اتفاق، آرتمیس و آپولو،  7 دختر نیوبه را نیز قلع و قمع کردن. باز هم آرام نشدند و نیوبه را آرام آرام تبدیل به سنگ کردند تا تا ابد بالای پیکر فرزندان آب اشک را بجوشاند. :)


حال بشنویم از پسران پلوپس. توستس و آرتئوس. توستس عاشق شد؛ عاشق همسر برادرش! این عشق ممنوعه به رابطه‌ای منجر شد. وقتی شایعات به گوش آرتئوس رسید، خون چشمانش را گرفت و خروشانش کرد و اولین مجازاتی که به ذهنش رسید کباب کردن دو پسر تستوس بود و به خورد پدر دادنشان!

تستوس سر به زیر انداخت و نتوانست کاری کند چون آرتئوس شاه بود و دسترسی‌ناپذیر.


نفرین با گرفتن همسر منلائوس، پسر آرتئوس، خودش را بار دیگر نشان می‌دهد: فرار هلنه با پاریس و جنگ معروف تروا!

آگاممنون، پسر دیگر آرتئوس هم بی‌نصیب نمی‌ماند. آن‌گاه که برای برادر لشکرکشی می‌کند و پشت دریای اژه در انتظار آرام شدن طوفان می‌ماند. خبری به او می‌رسد: آرام شدنی در کار نیست و این طوفان، حاصل خشم ایزدبانو آرتمیس است؛ خشمی بخاطر نافرمانی لشگریان آرتئوس وشکار حیوانات جنگلی مقدس.

آرتمیس یک قربانی طلب می‌کنه: ایفیگنیا، دختر آگاممنون!

آگاممنون بدون راه دررو می‌ماند. چهره‌ی دختر معصومش را می‌بوسد و وی را تنها بر سر پرتگاهی رها می‌کند تا اژدهاپیکری او را به آسمان ببرد.


12 سال می‌گذرد و یونانیان خوشحال از پیروزی به میهن بازمی‌گردند. آگاممنون نیز به پیش همسرش، کلوتایمنتسرا، برمی‌گردد؛ غافل از این‌که او از قتل دخترش خشمگین و در انتظار انتقام است و با معشوقه‌ش آیگیستوس، خواب مرگ او را دیده.

آگاممنون پس از مهمانی شاهانه و دلی پر نوشیدنی و میوه خوردن، با زنش تنها می‌شود تا هدیه‌ای را به او دهد که 12 سال برایش شکیبایی ورزیده بود. اما خودش را غرق در خونِ حاصل از ضربه‌ی خنجر همسرش می‌یابد و در لحظه جان می‌دهد.

کلوتایمنسترا با آیگیستوس بالای پیکرش به شادی و پیروزی می‌نوشند. بی‌خبر از فرار فرزند دیگر کلوتایمنسترا  و آگاممنون، اورستس.  دختر دیگر، الکترا به ناچار به زندگی در میان خانواده‌ی درهم‌پاره و دیوار‌های خونی ادامه می‌دهد. به انتظار برگشت برادر و شور کین‌خواهی.

اورستس در نهایت برمی‌گردد و نقشه‌ی قتل مادر و آیگیستوس را برای خواهر شرح می‌دهد و عملی‌اش می‌کند.  معشوقه‌ی مادر را می‌کشد و با کلوتایمنسترا روبرو می‌شود.


این صحنه به نقل "ساقیان" از آئسخولوس:

کلوتایمنسترا: وای نه! آیگیستوس مرده؟

اورستس: تو این مرد را دوست داشتی؟ پس با وی در یک گور خواهی خفت.

کلوتایمنسترا: دست نگه دار پسر. تامل کن. کودکم، مهربان شو با این آغوش که چه بسیار بهر خواب به سویش آمده‌ای... من از کودکی تو را پرورده‌ام. پس بگذار با تو به پیری رسم.

اورستس: چه! پدر را می‌کشی و مرا با خود شریک می‌سازی؟

کلوتایمنسترا: تقدیر پسرم! تا اندازه‌ای او گناه‌کار بود.

اورستس: پس اینک هم تقدیر مرگ تو را روا داشته است.

کلوتایمنسترا: پسرم! نفرین والدین برایت معنایی ندارد؟

اورستس: نه ندارد! تو مرا زاده‌ای و سپس به دور انداخته‌ای! به فلاکت...

...

کلوتایمنسترا: پس به انتظار نفرین مادر باش. تا واپسین دم در پی تو خواهد بود.

اورستس: یا نفرین پدر، اگر رهایت کنم!

...

کلوتایمنسترا: پس تو ماری هستی، تو که زادمت و پستان بر دهان نهادمت؟

اورستس: آری! در کابوست چیزها را درست انگاشته‌ای. تو مردی را کشتی که نباید، و اینک توراست رنجی که هرگز ندیده‌ای!


اورستس می‌ماند و عذاب وجدان و احساس گناه و درد مرگ پدر و مادر. به درگاه آتنا روی می‌آورد و طلب مغرفت می‌کند. آتنا احساس پشیمانی‌ای را می‌بیند که در طایفه آرتئوس نظیر نداشت. پس نفرین را با رضایت دیگر خدایان منتفی می‌کند و بدین ترتیب، اورستس این نفرین را که دیر زمانی بر خاندانش سایه افکنده بود،  از میان برمی‌دارد.

۹۷/۰۵/۱۵
چیره

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">