چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

نوشته هایم بی‌هدفند؛ که غایت والاترین‌ اهداف جز پوچی نیست.

بایگانی

شبکه بی‌خانمان‌ها

دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۴۹ ق.ظ

اگه با شرلاک هلمز و شبکه‌ی خبررسان بی‌خانمانش آشنا نباشین، با گنجشک‌های وریس از گیم آو ثرونز آشنایین. حالا اینا رو با مجموع اطلاعات کل جاسوس‌ها و مامورین MI5 و KGB و DGSE  جمع کنین و در تانژانت پی ضرب کنین تا برسین به قدرت بی‌کرانه‌ی جمع‌آوری اطلاعات و پخش اسرار یکی از دوستان اینجانب.


این دوست مرموز ممکن نیست چیزی رو ندونه. رتبه‌ی کنکورِ اون پسری که سر کوجه دیدیم و تعداد واحدایی که ترم اول پاس کرده؟ از ایشون بپرسین. چند روز دیگه تاریخ انقضای شیرتون به سر می‌رسه؟ به، این رو هم می‌دونه. عکس پروفایل فلانی تو اردیبهشت 95 چی بود؟ این رو نیز.

نمره‌ی فاینال من تو ترم اولم چی بوده و چندمین نفر شده بودم تو کلاس؛ کدوم دایره‌المعارفمو بیشتر دوست دارم؛ چی باعث شد فلانی با دوستش دیگه نگرده؛ تو تولد بهمانی چند درصد کادوهاش تو جعبه بود و چند درصد با کاغذ کادو؛ احتمال استوری گذاشتن تک تک افراد در دوشنبه‌های ابری چقدره؛ خورشید در چه روزی از سال به پررنگ‌ترین حالتش می‌رسه؛ توپاک شکور رو کی زد کشت؛ بروس‌لی چند بسته آسپرین خورد؛ جهش تورم چه ضربه‌ای به خانه خریدن دوست کلاس شنایش می‌زند...

بذارین دیگه نگم. اعصابم خورد شد. :/


حالا ماجرا از اینجا شروع می‌شه که من یه چیزی که خب، راز نبود ولی همچین عمومی هم نبود و لزومی نداشت خیلی از همکلاسی‌هام بدونن رو، به یکی از دوستان، همین‌جوری گفتم.

مهم نیست که بعد از اون موقع چند نفر زنگ زدن و اظهار تعجب کردن و چند pm مزخرف رو مجبور شدم جواب بدم... چند روز بعد، این دوست faceless ما زنگ می‌زنه که "ح" بهش زنگ زده و در مورد ماجراهه پرسیده. من گفتم حالا کی به "ح" گفت. می‌گه "س".

نمی‌شناسم من و از اون جالب‌تر اینه که این فرد با چنین سازمان و نت‌ورک اطلاعاتی هم نمی‌دونه "س" کیه.


از نیای نخستین می‌پرسم چرا جار زدی؟ می‌گه فقط به 5-6 نفر گفتم. :/

و من هنوز دارم می‌گوارم این اتفاقا رو. اصلا این سلسله‌ی باکتری‌وارِ گسترش خبرهای مردمی برام قابل درک نیست. چیه همه چیز رو پخش می‌کنن؛ بدون این‌که نیاز باشه و یا حتی جالب. چه جذابیتی داره که بدونین فلانی برای فَکش رفت ارتودنسی و اون برای خرسش پوشک خرید یا تو چرا پستای فلانی رو لایک کردی.


منتظر بودم دانشگاه برم و از فضای دوست‌زنک‌بازی و زیستن در کون مردم دربیام که متاسفانه به گوشم رسیده تو دانشگاه همه چیز بدتره. که این فقط یه معنی می‌ده: باید در کون یکدیگر زیست و راهی برای فرار نیست.


برم گم شم با نتیجه گیریم؛ نه؟ :دی


+ مرشد و مارگاریتا، کوری، سال بلوا، سمفونی مردگان، سومین پلیس و ریشه‌ها رو کادو گرفتم. قبلش هم دختری از پرو، ساعت‌ساز نابینا، کشتن مرغ مینا، مزرعه‌ی حیوانات و سمفونی مردگان (بله! دوتا دارم ازش!) رو خودم گرفتم. الآن من موندم با یه کپه کتاب و یه مغز تنبل که فقط کارا می‌ندازه بعد جواب انتخاب رشته. ژن کتاب‌خونیم قشنگ دیگه رونویسی نمی‌شه ازش.

+ چقدر این کتابای سبک خوبن. دوره‌ی ما کتابا رو با دو دست می‌گرفتیم و زیرش چندتا بالش می‌ذاشتیم و با کلی عرق می‌خوندیم. کتابای الآن رو با یه چسب نواری می‌شه چسبوند به دیوار؛ خوند. 


نکته: استفاده از علامت سوال موقع نقل قول کردن پرسش‌ها کاریه که منِ نازیِ گرامرِ عاشقِ علائمِ نگارشی از پسش برنمی‌آم. اشتباهات رو ببخشین. خرمنده. :؟؟

۹۷/۰۵/۲۲
چیره

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">