چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

نوشته هایم بی‌هدفند؛ که غایت والاترین‌ اهداف جز پوچی نیست.

بایگانی

با کانون، از زبان زده شوید!

دوشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۲۰ ق.ظ
کانون زبان ایران تو سراسر ایران آموزشگاه داره و زبون خارجی  از جمله انگلیسی، فرانسوی، عربی و ... رو آموزش می‌ده. همه جا رو خبر ندارم، ولی تو شهر ما، تقریبا همه کانون می‌رن و واقعا طرفدار داره.
به عنوان کسی که زودتر از پارسی خوندن، انگلیسی رو یاد گرفته و تمامی ترم‌های کانون نوجوان و بزرگسال رو گذرونده (غیر از چندترم نخست) و کانون رو با مغز استخونش حس کرده، به خودم این حق رو می‌دم که مشکلات کانون رو بررسی کنم و پیشنهاد می‌کنم موسسه دیگه‌ای رو انتخاب کنین چون از کانون چیزی در نمی‌آد.

+ از تجربه‌ی شخصی و اطرافیانم حرف می‌زنم. این متن بی‌طرفانه نخواهد بود.

1. چارچوب سخت، خشک و بی‌تغییر

بزرگترین مشکل کانون روند بسیار بسیار تکراری و حوصله‌سربر کتاب‌هاشه. همیشه سر کلاس حوصله‌ام سر می‌رفت و حق هم داشتم. چرخه بی‌پایان دیالوگ، ریدینگ، گرامر یکسان بود و کوچیک‌ترین تغییری به وجود نمی‌اومد. یعنی شما اگه چند جلسه نمی‌اومدین با کمی حساب کتاب دقیقا می‌تونستین متوجه بشین که جلسه آینده کجا رو درس می‌گیرین! یعنی حتی اگه استاد یه جا رو تندتر درس بده، "نباید" درس جلسه بعدی رو کار کنه؛ حتی اگه وقت اضافه داشته باشه که تا دلتون بخواد پیش می‌اومد.
کتابا ترم به ترم یکسان می‌مونن و هر جلسه 90 دقیقه‌ای، فقط دو صفحه پیش می‌رین.  موضوعات بحث تو کلاس اینقدر dull هستن که هیچ رغبتی به حرف زدن پیدا نمی‌کنین. موضوع "شهر بهتره یا روستا؟" و  امثالش جولان می‌دن تو کلاسا. دیالوگ‌ها رو سر کلاس هزاران بار تکرار می‌کنن که ما "حفظ" بشیم. استادا تقریبا هیچ اختیاری ندارن و کاملا قابل تعویض با روبات هستن. موضوعات ریدینگ‌ها هم چنگی به دل نمی‌زنن.
تنها چیزی که روند خسته‌کننده کلاسا رو بهم می‌زنه یه نوار قدیمی دهه 1990 از حرف زدن forced چند شخص در مورد یه موضوع بود که بعد ما هم باید در مورد نوار حرف می‌زدیم و دیدنش هم شکنجه بود.

2. قدیمی بودن

کتاب‌های کانون واقعا قدیمی‌اند. چندین نسل هستن که با همون ریدینگ‌ها و دیالوگ‌های مزخرف ترم‌ می‌گذرونن و هیچی عوض نمی‌شه. حتی فاینال‌ها هم کاغذ‌های سال‌ها پیش چاپ شده‌ای ان که باید مواظب باشین کسی از ترم قبل جوابا رو تیک نزده باشه وگرنه نمره‌ی شما کم می‌شه.
ریدینگ‌ها و عکس‌ها و بالطبع، اصطلاحات، از رده خارج شدن. هیچ نامی از تکنولوژی تو کتاب‌‌ها نیست چون هنوز اون موقع به وجود نیومده بودن. :/ 


3. عدم توجه روی listening و speaking

کانون تمام توجه‌اش رو رو گرامر گذاشته و به دو مقوله بالا کمترین توجه رو داشته. listening اوجش یه آهنگ مزخرف بود که تو نوجوانان می‌ذاشتن و یه تیکه که چند نفر حرف می‌زدن و ما باید یه گفت‌و‌گو رو 3 بار گوش می‌کردیم و همه ازش گریزون بودن که اگه چشمامونو بشوریم، دقیقا مصداق شکنجه با موسیقی بود این کارشون.
هم ترمی‌ها و هم‌مدرسه‌ای‌های کانونیم همیشه تو speaking مشکل داشتن. من بخش مورد علاقه‌ام speaking بود که می‌شد یکم خارج از کتاب کار کرد ولی بچه‌ها با کلی من‌و‌من و تلفظ‌های اشتباه حرف می‌زدن و واقعا هم زمانش محدود بود و واقعا نمی‌شد همه حرف بزنیم و بیشتر از چند جمله بگیم. هیچ پیشرفی هم ترم به ترم حاصل نمی‌شد و اگه طرف خودشو محدود به کانون می‌کرد اصلا تو speaking قوی نمی‌شد. ترم‌های advanced برای اسپیکینگ بیشتر بود که اون هم کاملا بستگی به استادتون داشت. مثلا استاد ما یکسره خودش حرف می‌زد. ://

4. می‌تونین دربرین.
 

تک تک بچه‌های ما، مخصوصا ترم‌های آخر، کتابای حل شده‌ی ترم قبلی‌ها رو می‌گرفتن و از روش می‌نوشتن.
 من از مدرسه می‌اومدم و می‌رفتم با فاصله‌ی یک ربع تا اومدن معلم هم فلافل درست می‌کردم و می‌خوردم و workbook حل می‌کزدم و واژه‌های مهم ریدینگ رو از کتابای دوستام می‌نوشتم. یعنی تو طول ترم حتی 5 دقیقه هم وقت نمی‌ذاشتم براش. بعد برای فاینال واژه‌ها و معنی فارسیشون (مثلا 50 صفحه می‌شد دیگه ترمای آخر) می‌گرفتم و با هزار بدبختی حفظ می‌کردم. همون طور که می‌دونین کوچیک‌ترین ارزشی نداره این روش و خب بعد فاینال هیچ‌کدومشون یادم نمی‌موند. با چنین روشی هی ترم بالا و بالاتر می‌رفتم و هیچی یاد نمی‌گرفتم. دوستان هم که روشای ابداعی خودشونو داشتن و کلا اگه طرف نمی‌خواست، کانون نمی‌تونست مجبورش کنه و چون روشش اینقدر نچسب بود، معمولا هیچکس نمی‌خواست.
متاسفانه این قدر این در رفتن باب شد که هیچ کانونی‌ای زبانش خوب نبود تو مدرسه. منم اگه فیلم نمی‌دیدم و خودمو با امینم خفه نمی‌کردم، الآن نمی‌تونستم یه فیلم هم بینم و بفهمم. همون طور که هیچ کانونی‌ای نمی‌تونه.

 5. مشتری "نداری" و دیکتاتوری

هیچ کس از نظر تعداد دانش‌آموز به گرد پای کانون هم نمی‌رسه و خب، نبود رقابت، علاوه بر عدم پیشرفت، بی‌ارزش شدن مشتری می‌شه. برخورد مدیران و مسئولا (نه استادا، استاداش واقعا محترمن.) با مراجعین دقیقا مثل یه تیکه آشغال می‌مونه. اصلا پاسخگو نیستن و اگه پارتی نداشته باشی، هیچ کاری نمی‌تونی بکنی. یک بار من اشتباهی دو جلسه پشت سر هم گرفته بودم و می‌خواستم عوض کنم. به هر دری که زدیم قبول نکردن ولی خیلی از دوستای من با یه پارتی راحت ساعتاشونو عوض می‌کردن چون استاده مطابق میلشون نبود.
برای یه زنگ زدن ساده و یه سوال باید کلی معطل بشین و همیشه تلفن اشغاله. برای کوچیک‌ترین چیزی باید پاشین بیاین مرکز و کلی زمانتون رو تلف می‌کنن.
حرفاشونو عوض نمی‌کنن و به هیچ عنوان کوتاه نمی‌ان. قانونای پوسیده‌شون هزار بار همه رو به دردسر می‌ندازه و عوضش نمی‌کنن. مثلا اگه تعطیلی پیش بیاد معمولا جمعه جبرانی می‌ذارن و اگه نیای، غیبت می‌خوری که ممکنه به رد شدنت بیانجامه.

6. شانسی بودن استاد

استادای کانون، حداقل اونایی که من دیدم، همه‌شون باسوادن. زبان خودشون perfect ـه. از این لحاظ ایرادی بر کانون وارد نیست؛ ولی... با وجود چارچوب و مقررات سخت کانون، استاد می‌تونه یه ترم خشک رو به یه محیط سرزنده مبدل کنه. استادایی بودن که نمی‌ذاشتن ما اصلا حرف بزنیم، استادایی بودن که لج می‌کردن، استادایی بودن که نمره کلاسی نمی‌دادن و همه‌اشون یه مشکلی دارن بسته به اون چیزی که ما می‌خوایم. تنها چیزی که من می‌خواستم speaking بود که حتی تو سه ترم مخصوصش استاد مناسب گیر نیومد و به همین آسونی، رتتتته!

نظام استاد نسبت به مشارکت بچه‌ها خیلی مهم بود. بعضی‌ها بودن که کاما خودمحور بودن. بعضی‌ها همه رو مجبور به مشارکت می‌کردن و بعضی‌ها با اونایی که دستشون بالا بود و ... اگه استاد بد گیرتون می‌اومد، همه چیز بر فنا بود.

7. حرص پول

کانون به تعیین سطح‌‌های غیر عادلانه‌اش معروفه. "پایین‌تر بندازیم که ترم‌های بیشتری اینجا بخونه! موهاهاها"
یه استاد دانشگاه ادبیات خارجی می‌گفت منم برم احتمالا منو می‌ندازن pre1!
این ماجرا هم که چند وقت پیش اتفاق افتاده به درک وخامت اوضاع کمک می‌کنه: خواهرم، ملقب به جرزی، تو یه موسسه بی‌نام و نشون چند ترمی رو خونده بود و معلماش کاملا راضی بودن ازش.

برای تعیین سطح تا run 2 رو مامانم باهاش کار کرد. نمره‌ی تستیش 44 شد که  خیلی خوبه(دوستش که 5 شد رو انداخت run 2). حالا می‌ره برای مصاحبه...
مامانم تعریف می‌کنه که یه دفعه دیدم این با قطره‌های اشک لیمویی می‌دوئه سمت من که انداختتم run1! مامان اصرار می‌کنه که مصاحبه‌کننده رو ببینه و شرایط رو براش توضیح بده. زنه می‌گه سطحش واقعا همینه و دلیلش اینه که خواهرم نمی‌دونست سنجاب چی می‌شه!
مامانم می‌گه جرزی تو این موسسه نبوده و ممکنه به ازای هر واژه‌ای که زبان‌آموزای شما می‌دونن، این سه تا واژه‌ی دیگه بلد باشه.
خانومه می‌گه باشه. و رو به جرزی، می‌پرسه Does your mother have a car؟
هم does هم have! خواهرم می‌گه: yes, she has.
خانومه با پوزخندی حاکی از برد بی‌شائبه‌اش می‌گه بفرمایین خانوم!
مامانم می‌گه مگه این گرامر run2ه؟ run2 در مورد am, is, are ـه!

خلاصه این که قبول نمی‌کنه. منم که از اول با کانون مخالف بودم می‌گم اگه run1 ـه، من نمی‌ذارم بره! (البته هیچکی منو آدم حساب نکرد اصن. :دی) با گریه جرزی و اصرار من، به این فکر رسیدیم که جرزی رو دوباره ببریم تعیین سطح، این بار تو یه مرکز دیگه!
این مرکز کمتر شلوغ بود و مثل اولی، متقاضی نداشت. خلاصه که سیاست‌هاش متفاوت بودن کلا.

یه مرده جرزی رو دید و با استناد به نمره تستی 48 جرزی و مصاحبه، گفت این بره Race1! یعنی 4 ترم بالاتر از Run1!
جرزی از خوشحالی جان به جان آفرین تسلیم کرد و مامانم که حالا نگران این بود که "ترمش زیادی بالاست!" ماجرا رو به مصاحبه‌کننده شرح داد. مرده، کسی که اونجا کار می‌کنه، تایید کرد و گفت اونجا می‌گن که بچه‌های رو ترمای پایین بندازین. ولی اینجا ما می‌گیم به توانایی‌های بچه‌ها توجه کنین.

الآن چند جلسه از Race1 گذشته و جرزی به راحتی با کلاسا پیش می‌ره.

مرگ بر کانون و نظام سرمایه داریش!
۹۷/۰۵/۰۱
چیره

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">