I want it, and I want it now
پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۰۴ ق.ظ
" فکر نمیکنم هیچ شوری بتونه به قلب انسان نفوذ کنه مثل حسی که یک مخترع بعد از دیدن به وقوع پیوستن ساختههای ذهنش داره. چنین احساسی میتونه باعث بشه آدم غذا، خواب، دوست، عشق رو فراموش کنه. همه چیز رو."
و این رو مردی میگه که 85 سال باکره موند، خودش رو تو آزمایشگاه حبس میکرد و میگن که 2 ساعت تو شبانه روز میخوابید. جالبه بدونین با مارک تواین هم دوست بود! (عاشق این ارتباطام اصن. سی.اس. لوییس و تالکین، رادرفورد و موزلی و چادویک، چقدر جذابیت و مغز تو یه جا؟)
بحث رو اون حسه است! بعد از این که از فاز شاعر شدن تو مهدکودک در اومدم و قبل از فاز دایناسور و باستانشناس شدنم، همیشه میخواستم مخترع شم.
لعنتی، میخوام تو آزمایشگاه خودمو حبس کنم، نیمروم رو بسوزونم و روز و شب رو گم کنم. میخوام مثل آخر فیلمهای MCU دستم رو بیارم بالا، وقتی اختراعم کار کرد، و هلهله سر بدم. میخوام دُم مرغ جولای نر (خروس جولا؟!) رو ببرم و ببینم میتونه جفت پیدا کنه یا نه. میخوام چندتا محلول رنگی رو مخلوط کنم و کف ایجاد کنم. (و نه آزمایش کوه آتش فشان. فاک آزمایش کوه آتشفشان. پاره شدیم اینقدر آمونیوم نیترات تجزیه کردیم. ) میخوام یه زنجیره واکنشی بسازم؛ میخوام قلبم تندتند بتپه وقتی محلول رو به موشه تزریق میکنم. میخوام غرق شم... چی میگم اصن؟ لایف ساکز، دیِل ویت ایت. گو واچ یور دَم مووی.
+ عنوان، نام آهنگیه از Chris De Burgh فقید. :دی
نکته: DSM یه جورایی آیوپاک روانپزشکیه.
نکته: میدونم نکته قبلی بیربطه.
نکته: لنزِ شیمی، میشه لوشاتلیه. #کنکوری بیدرد
نکته: وقتی از نیمفاصله استفاده میکنین، بدونین there is no going back.
پ.ن: خواب نیویورک قرن 19 رو دیدم. همه جا کثیف و شبیه لندن بود و جالبه برای منم سیاه سفید بود. توی جادهها با حیرت قدم میزدم که تسلا رو دیدم! یه پیرمرد قد بلند بود. دعوتم کرد. خونهش، کلبهی حقیرانهی روستایی و دارای تراس بود. بم گفت یهدم بشین برم نون بخرم. :) رفت نون بربری خرید و من، بهترین نون، پنیر، گوچه زندگیم رو خوردم. اولین سوالی که ازش پرسیدم این بود که راسته شما دو ساعت میخوابین؟
خیلی سوییت و جنتل گفت: نه باو. من الآن عمری ازم گذشته. همه حرفه.
بهش گفتم که پیشگوییهاش درست در اومده و چقدر قبولش دارم.
بهترین گفتگویی که با یه نفر تو زندگیم داشتم، عملا اتفاق نیفتاده. :)
- نیکولا فریکین تسلا
و این رو مردی میگه که 85 سال باکره موند، خودش رو تو آزمایشگاه حبس میکرد و میگن که 2 ساعت تو شبانه روز میخوابید. جالبه بدونین با مارک تواین هم دوست بود! (عاشق این ارتباطام اصن. سی.اس. لوییس و تالکین، رادرفورد و موزلی و چادویک، چقدر جذابیت و مغز تو یه جا؟)
بحث رو اون حسه است! بعد از این که از فاز شاعر شدن تو مهدکودک در اومدم و قبل از فاز دایناسور و باستانشناس شدنم، همیشه میخواستم مخترع شم.
لعنتی، میخوام تو آزمایشگاه خودمو حبس کنم، نیمروم رو بسوزونم و روز و شب رو گم کنم. میخوام مثل آخر فیلمهای MCU دستم رو بیارم بالا، وقتی اختراعم کار کرد، و هلهله سر بدم. میخوام دُم مرغ جولای نر (خروس جولا؟!) رو ببرم و ببینم میتونه جفت پیدا کنه یا نه. میخوام چندتا محلول رنگی رو مخلوط کنم و کف ایجاد کنم. (و نه آزمایش کوه آتش فشان. فاک آزمایش کوه آتشفشان. پاره شدیم اینقدر آمونیوم نیترات تجزیه کردیم. ) میخوام یه زنجیره واکنشی بسازم؛ میخوام قلبم تندتند بتپه وقتی محلول رو به موشه تزریق میکنم. میخوام غرق شم... چی میگم اصن؟ لایف ساکز، دیِل ویت ایت. گو واچ یور دَم مووی.
+ عنوان، نام آهنگیه از Chris De Burgh فقید. :دی
نکته: DSM یه جورایی آیوپاک روانپزشکیه.
نکته: میدونم نکته قبلی بیربطه.
نکته: لنزِ شیمی، میشه لوشاتلیه. #کنکوری بیدرد
نکته: وقتی از نیمفاصله استفاده میکنین، بدونین there is no going back.
پ.ن: خواب نیویورک قرن 19 رو دیدم. همه جا کثیف و شبیه لندن بود و جالبه برای منم سیاه سفید بود. توی جادهها با حیرت قدم میزدم که تسلا رو دیدم! یه پیرمرد قد بلند بود. دعوتم کرد. خونهش، کلبهی حقیرانهی روستایی و دارای تراس بود. بم گفت یهدم بشین برم نون بخرم. :) رفت نون بربری خرید و من، بهترین نون، پنیر، گوچه زندگیم رو خوردم. اولین سوالی که ازش پرسیدم این بود که راسته شما دو ساعت میخوابین؟
خیلی سوییت و جنتل گفت: نه باو. من الآن عمری ازم گذشته. همه حرفه.
بهش گفتم که پیشگوییهاش درست در اومده و چقدر قبولش دارم.
بهترین گفتگویی که با یه نفر تو زندگیم داشتم، عملا اتفاق نیفتاده. :)
۹۷/۰۴/۲۱