چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

نوشته هایم بی‌هدفند؛ که غایت والاترین‌ اهداف جز پوچی نیست.

بایگانی

خطاب به "مگه چندتا دانشمند زن داریم؟" گویان

يكشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۳۳ ق.ظ
اسم ماریا آنا "نانرل" موتزارت رو چند نفرتون شنیدین؟ "ولفگانگ آمادئوس موتزارت" رو چطور؟

خواهر بزرگتر موتزارت هم در آغاز با برادرش، تورهای پیانوزنی برگزار می‌کرد و با همراهی پدر، دور اروپا می‌چرخید. لئوپود موتزارت با وجود آگاهی کامل از توانایی و استعداد زودرس موسیقیایِ دخترش، پسر کوچکترش رو به عنوان میراث خودش می‌دونست. جوری که به دستور پدر و برخلاف میلش، با یوهان باپتیست زننبرگ ازدواج کرد و به عنوان یه معلم موسیقی ساده به زندگی ادامه داد.

توجه فراوان‌تر لئوپود به ولفگانگ خودش رو در سال 1767، زمان شیوع آبله در شهر، نشون می‌ده. خونه‌ی خانواده و اطراف به شدت در معرض آلودگی قرار می‌گیره. لئوپود پسرش رو برمی‌داره و به خونه‌ی دوستی می‌ره و زنش و دخترش رو تنها می‌ذاره. فوقش بمیرن دیگه. مهم این بود که پسرش یا همون میراثش در امان باشه.

شاید نانرل استعداد موتزارت رو نداشت ولی می‌تونیم با اطمینان بگیم تنها دلیلی که باعث شد معروف نشه و هیچکس اسمش رو به یاد نیاره، جنسیتش بود.
۹۷/۰۵/۱۴
چیره

نظرات  (۵)

منبع این متی که گذاشتی چیه؟ از کجا آوردیش؟
آخه جوری که من می‌بینم اول خواهر موتزارت که معلم «سادهٔ» پیانو نبوده!
بعد اگه اشتباه نکنم توی 32 سالگیشم ازدواج کرده که خوب هر جوری حساب کنیم چند سال بعد از نوجوانی نیست.
https://en.wikipedia.org/wiki/Maria_Anna_Mozart#Marriage_and_children

بعد این جا توی زندگی‌نامه موتزارت در طول سال، توی سال 1767 نوشته (ترجمه دقیق نیست):
«زمانی که خانواده به شهر آمدند، شهر را درگیر بیماری آبله یافتند. و به محض ورود ولفگانگ آبله گرفت و در وین گرفتار شد. و بعدش پدرش دکتر خبر کرد».

خوب چیزی که این جا نوشته که خیلی متفاوته! اگرم پدرش پسرشو برداشته باشه و برده باشه یه جای دیگه بیشتر برای زنده موندن اون و بقیه خانوادشه چون یه آبله دار باید قرنطینه بشه خوب.
پاسخ:
منبعام دو کتاب "روی موج fm  با موتزارت" از دارن هنلی و تیم لایرو و "موتسارت- تصویر یک نابغه" از نوربرت الیاسه. البته مطمئن نیستم هر قسمت رو از کجا خوندم. این قضیه‌ای که تعریف کردم درسته. مگر این‌که کتاب چاپی و با منابع مشخص که ترجمه هم شده، غلط بوده باشه که بعیده.

صفحه 55 کتاب اول: "سال 1767؛ موتزارت 11 ساله است. او و خانواده‌ش موقتا در وین هستند. در شهر آبله شایع شده است. خانه ‌ای که آن‌ها در آن سکونت دارند بدجور آلوده شده است. لئوپود به شدت نگران محافظت از بزرگترین دارایی خود -موتسارت- است. ... او جایی را پیدا نمی‌کند که بتواند کل خانواده را در آن جا دهد. ... همراه موتسارت از خانه می‌رود تا در منزل یکی از دوستان اقامت کند که فقط امکان پذیرایی از دو نفر را دارد. او ماریا آنا و نانرل را در آن خانه‌س آلوده می‌گذارد تا خودشان فکری به حال خودشان بکنند."

البته همین کتاب هم اشاره می‌کنه که موتزارت مریض شده ولی نه در وین، بلکه زمان رسیدن خودش و خانواده‌ش به بوهم در اواخر اکتبر همون سال.



 تاکید من بیشتر رو این بود که لئوپود بیخیال تحصیل موسیقیایی دخترش شد و وقتی دخترش بزرگ شد، طبق گفته‌ی کتاب مذکور، عقیده‌ش بر این بود که موسیقی‌دان زن چندان موفق نمی‌شه -و چندان هم بیراه نمی‌گفت.-  و همه حساب‌ها رو رو پسرش باز کرده بود.

ولی در مورد سن ازدواج نانرل من اشتباه کردم. فکر می‌کردم 16 سالگیه و چک هم نکردم. درستش می‌کنم.  الآن متوجه شدم چیزی که باعث شده بود بگم چند سال بعد نوجوانی ازدواج کرد این عبارت از ویکی‌پدیا بود:

from 1769 onwards she was no longer permitted to show her artistic talent on travels with her brother, as she had reached a marriageable age

که اون موقع می‌شد حدودا 18 سالش که حتی چند سال بعد نوجوانی هم نبوده و به دلیل "رسیدن به سن ازدواج" نتونسته اجرا کنه. من به اشتباه فکر کردم ازدواج کرد.

ضمنا، معلم خیلی حرفه‌ای پیانو هم بوده باشه چه حرفی داره که در برابر آهنگ‌سازی و اجرا در برابر آرچ‌دوک‌ها و دوشس‌ها بزنه؟ "ساده" رو هم به شغل معلمی ربط دادم؛ نه به عنوان صفت. توضیحش سخته.
من این محتوا رو توی کتاب زبانم داشتم و هیچ ربطی به جنسیتش نداشت.نگفته بود چون اون دختره یا ...
دلیلش بی توجهی خانواده اش بود , همه برای یکی!
پاسخ:
داستان فرار پدرش منظورتونه؟ همه برای یکی یعنی چی؟

چون هیچ‌جا رسما گفته نشده که نانرل چون دختر بود پدرش این رفتار رو داشت. پسرش صرفا براش مهم‌تر بود.  خانواده هم که برمی‌گرده به همون پدره. آنا ماریا (مادرشون) که کاملا مطیع و موافق لئوپود بود و موتزارت هم که کوچیک‌تر بود از نانرل و اتفاقا دوست داشت خواهرش پیشش باشه.

صفحه 32 کتاب مذکور: " هنگام تولد موتزارت، نانرل از مدتی پیش نشانه‌های یک موسیقی‌دان پیش‌رس را از خود بروز داده‌ بود. اما وضعیت زن‌ها در آن زمان طوری بود که لئوپود با وجود آگاهی از استعداد نمایان دخترش، بیشترین نیروی خود را صرف پرورش استعداد پسرش می‌کرد."
۱۴ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۰ فمنیست ... فمنیست اوری ور -___-
هر جای تاریخ ظلمی به یک مرد روا شده، میگن یکی به یکی ظلم کرد.
هر جای تاریخ ظلمی به یک زن روا شده، میگن مردان به زنان ظلم کردند.
شاید «سکسیست» واقعی همین کسایی باشن که در این مواقع جنسیت طرف رو بولد میکنن و این بولد کردن تبعیضی باشه که دارن ثائل میشن ...
به قول یه دیالوگی تو یه فیلمی:
- «تو یه زنو کشتی!»
- «نه من یه پلیسو کشتم»

پاسخ:
من متوجه اون علامت مضحک آخر اسمتون نمی‌شم. خوبه که جهانیان دارن می‌فهمن که باید گام بردارن در جهت بهبود وضع بانوان. هرچند بیشترِ این افرادی که باعث ننگین شدن این نام شدن، فقط در ظاهر سیر می‌کنن و بویی از ارزش‌های برتر که باید بهشون پرداخته بشه نبردن.

حرفتون رو قبول دارم. من سیاه‌نمایی نمی‌کنم و ترجیح می‌دم بحث جنسیت رو کلا کنار بذارم که جامعه اجازه نمی‌ده متاسفانه. اگه پاسخم به کامنت‌های زیری رو بخونین متوجه می‌شین که تبعیض علیه نانرل، اگه نه همه‌ش، بخش زیادیش عملا بخاطر زن بودنش بوده و اقتضای اون زمانِ جامعه. برای همین متوجه نمی‌شم حرفتون چه ربطی به این پست داره.

+ به قول دیالوگ نه، به قول یه فردی. حشو داره.
۱۵ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۵۹ فمنیست ... فمنیست اوری ور -___-
علامت مضحک تقریبا به خاطر همون «هرچند ...» بود که گفتی! چون حداقل من تا به حال یک مورد رو هم ندیدم که اولا درک درستی از حقوق برابر داشته باشه و دوما دغدغه های ارزشمندی در این راستا داشته باشه و به زبان ساده، ول معطل نباشه دنبال چیزای مضحک و به قول خودت به «ارزش‌های برتر» بی توجهی نکنه.
پوکرفیس کننده نیست پر شدن جامعه از افرادی که پرچم یک ارزش یعنی «برابری جنسیتی» دستشونه ولی تا نوک دماغشون رو هم نمیبینن و دارن با کج رفتن پرچمو به لجن میکشن؟ یه جورایی به نظرم جریان فمنیسم توی ایران رو عبارت «زنان علیه زنان» به خوبی وصف میکنه.
و اما ارتباط حرفم به پست ... اتفاقا تا قبل خوندن کامنتا ری اکشنم به ماجرا «آخی!» بود، ولی خوب اون کامنت اول که از یک منبع دیگه، ارتباط موضوع به جنسیت رو رد کرده بود باعث شد دچار تردید بشم در موردش. در این جا البته با پیش فرض های ذهنیم و با توجه به این که این مظلوم نمایی زیاد اتفاق میفته، احتمال بیشتری برای این که اون منابع درست بگن قائل شدم که ممکن هست اشتباه باشه.

+ ممنون از اصلاحیه.
پاسخ:
به نظر شخص من، بزرگترین ظلم به زنا، دست کم گرفتنشونه. قانونا می‌تونن تغییر کنن و مردم می‌تونن عوض بشن؛  اگه دیدگاه درست رواج داده بشه.

البته یکی از دلایلی که به ارزش‌های برتر پرداخته نمی‌شه، دور از دسترس بودنشونه. مثلا یه زن قرن 14 ـی نمی‌آد بگه چرا من حق رای ندارم وقتی حتی حق مالکیت و احتمالا حق یادگیری نداره. اول از موضوعات کوچیک باید شروع کرد که گاه ممکنه بی‌ارزش به نظر بیاد و ظاهری. گرچه اگه از یه زاویه‌ی دیگه نگاه کنیم، همه‌ی این ارزشا در بی‌ارزشی مثل هم هستن. مثل دو ستاره با فاصله‌ی زیاد که از این‌جا مثل هم می‌درخشن.
وقتی به بی‌ارزشی‌شون پی می‌بریم به این نتیجه می‌رسیم که  چیزی که اهمیت داره اینه که هیچ شهروندی بخاطر چیزی که صرفا باهاش دنیا اومده، زندگی دشوارتر یا آزاردهنده‌تری رو از همتای دیگه‌اش حس نکنه. و  آزاردهنده رو شخص تعریف می‌کنه. ممکنه یه دختر از حجاب اجباری نالان باشه و دیگری از عادی نبودن موهای پاهاش و یکی هم از پرسیدن نام پدر در فرم‌ها. ما نمی‌تونیم برچسب ظاهری یا بی‌اهمیت رو بهشون بزنیم. تو ذهن خودمون آره، ولی وقتی "لزومی" نداره چرا باید با جنبش‌هایی که به دنبال ستاندن اون حق هستن مخالف باشیم؟

من احتمالا باید کامنتا رو بعد تایید نمایش بدم که پاسخ خودم و دفاعیه توش باشه. :) مظلوم نمایی وجود داره. همه جا همین طوره. اوضاع حتی ممکنه خیلی بدتر هم به نمایش گمارده بشه، ولی دلیل نمی‌شه بگیم چون سیاه نیست، سفیده. شاید خاکستری باشه!

پوکر فیس کننده است، indeed. ولی اگه باور داشته باشیم فقط فمنیست‌ها اینجوری‌ان، خودمون هم دچار نزدیک‌بینی شدیم. درستش اینه که همه این‌جورین. شما با یه فرد بالای 50 سال حرف بزن و ببین چه عقاید و باورهایی تو ذهنش کاشته شده و به قشر امروزی و بچه‌های راهنمایی دبیرستانی نگاه کن که تنها فکرشون خاله‌زنک‌بازی و تور کردنِ دختر/پسر و فضولی تو زندگی مردمه. هر اهل خردی تایید می‌کنه که "عامه‌ی مردم گوسپندن." (نکته قابل توجه اینه که اینم مصداق همون ستاره‌ هاست. همه‌ی ما در برابر علم و خرد هستی گوسپندیم و نپذیرفتنش هم حاکی از گوسپندیمونه.) پس دیگه دنبال ارزش و بی‌ارزش گشتن اصلا معنی نمی‌ده. ده روز دیگه هممون خاک می‌شیم و کسی نمی‌پرسه این فمنیست ظاهری بود و تو چهارشنبه‌ی سپید شرکت می‌کرد یا امیلین پانکهرست بود. اگه هم بگن برای مای مرده اهمیتی نخواهد داشت.

+ خواهش. ببخشید زود قضاوت کردم.

فمنیست بودن به حرف نیس ارزش تضافی هم نیس حقمونه ولی وقتی همین ماها هم بزرگ شیم میکشیم عقب ما تا نتونیم وایسیم ومقاومت کنیم همینقد پست میشیم
سعی براینه ما به حق برابر برسیم درسته ولی چجوری رو انتخاب نمیکنیم
وگرنه مثل خواهرای موتزارت زیاد بودن خیلی زیاد بودن····
متاسفم اصن برا عقیده نابرابری حقوق هردفه فک کردم سردرد گرفتم اه
پاسخ:
یکم گنگی. فمنیست بودن الآن شده یُت برای جلب توجه و یه فحش برای روشن‌فکرنماها و حتی روشن‌فکرا از ترس پی ظاهر خونده شدن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">