چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

چیـــــــرستان

نوشته هایم بی‌هدفند؛ که غایت والاترین‌ اهداف جز پوچی نیست.

بایگانی

محدودیت رفتاری

دوشنبه, ۳ دی ۱۳۹۷، ۰۲:۵۶ ق.ظ
همیشه افتخار می‌کردم که می‌تونم برده‌ی کلیشه‌‌های قابلِ انتظار از قشری که عضوشم نباشم. می‌بالیدم که می‌تونم چارچوب‌ها رو بشکونم و کسی بهم خورده نگیره. 
می‌تونستم پست‌های دوستام رو لایک نکنم و براشون کامنت‌های پوشالیِ قربونت برم نذارم. می‌تونستم تو جمع، تو خودم غرق شم و آهنگ امینم رو دکلمه کنم. می‌تونستم حرفایی رو بزنم که هرکسی جز من می‌زد براش دردسر ایجاد میشد.

خوشحال بودم که راهی رو انتخاب کردم که سقف شیشه‌ایش توی ترموسفره. انتظاری که اکثرا از من داشتن خیلی با انتظارشون از بقیه هم‌مسیرهام فرق داشت. به نحوی منو پذیرفته بودن. قبول کرده بودن که ممکنه گاهی رفتاری ازم سر بزنه که براشون غیر‌قابل‌‌پذیرشه؛ کوتاه می‌اومدن و استثنائا از رفتار مذکور، چشم پوشی می‌کردن. فکر می‌کردم "خودم هستم!"، "برای دیگران زندگی نمی‌کنم!" و بالطبع آزادیِ عمل بیشتری دارم.

ولی پسر... بدجور اشتباه می‌کردم. از این حقیقتِ ساده غافل بودم که وقتی رفتارهای ما انتظار مردم رو شکل می‌ده، با هرگونه کج‌رویی و تغییرِ نحوه‌ی برخورد، مجبورت خواهند کرد طومار‌طومار توضیح بدی چرا خودت نیستی، چرا عوض شدی و این "تو" نیستی. با کوچیک‌ترین تغییر به سرت می‌ریزن.
چند روز پیش بهم گیر داده بودن که چرا "این اموجیِ لوسِ چشم‌غره" رو گذاشتم و از من "بعید" بود!
یا یه بار یه لیریک احساساتی رو به اشتراک گذاشته بودم با عده‌ای و حمله کردن چرا چسناله می‌کنی و "تو که این‌جوری نبودی!" و "چقدر چندش شدی جدیدا!" 

چهارتا ازین بازخورد که جمع شن، دفعه بعد خودت کاری که دلت می‌خواد رو نمی‌کنی. می‌گی این از من انتظار نمی‌ره. اگه این کارو کنم ممکنه بگن تغییر کردم، ممکنه بگم قبلا آدم باحال‌تر/ پایه‌تر/ خفن‌تر (یا هر واژه‌ی بی‌معنی دیگه ای که ما آدم‌ها تشنه‌ی شنیدنشیم-تر) بودم. خودت هم فکر می‌کنی نکنه درست بگن، نکنه من دارم به هر چیزی تبدیل می‌شم که در گذشته ازش بیزار بودم؟ غافل از این که رشد و افزایشِ سن، طبعا باعث می‌شه نقطه نظرات غوض شن و یا حتی با ارزش‌های گذشته‌ات در تناقض باشن. این باعث نمی‌شه که هرکدومشون از دیگری بهتر باشن یا درست‌تر...

[اینو روزی به چشم دیدم  که پدربزرگم بهم با عشق و علاقه زنگ زده بود و تبریک می‌گفت بابت دانشگاه رفتنم.
تو دلم بهش می‌گفتم خوشحالیِ تو برام بهترین چیزه. دوستت دارم، ممنون بخاطر همه لطف‌ها و زحمت‌هایی که تو این سال‌ها برام کشیدی.
ولی نمی‌تونستم بیانش کنم. نمی‌تونستم بلند ابراز علاقه کنم؛ نه بعد ا این همه سال که هر محبتی رو با یه مرسیِ خشک و خالی جمع کردم.]

از یه جایی به بعد، خودت جلوی خودت رو می‌گیری. گیر می‌کنی تو کالبد کسی که یه زمانی بودی و دیگه نیستی. کارایی رو می‌کنی که یه زمانی با عشق و علاقه انجام می‌دی و الآن فقط بهشون تن می‌دی چون ازت انتظار دارن...
۹۷/۱۰/۰۳
چیره

نظرات  (۴)

۰۳ دی ۹۷ ، ۱۳:۳۹ الکس وات
فقط انجامش بده . اگه توی این دام فکری بیوفتی که حق تغییر نداری ، یا اگه تغییر کنی به یه چیز بدتری تبدیل میشی ، این خودش از اینکه خودت باشی یا نباشی خطرناک تره . از اساس اصلا هرموقع به این فکر کنی که این رفتار برای تو هست یا نه ، یعنی داری یه خود فرضی رو شکل میدی که قراره مطابق اون عمل کنی و این باعث میشه خودت نباشی . حتی اگه اون خود فرضی خود ایده آل تری نسبت به خودت باشه . 
پاسخ:
قشنگ از حرفات معلومه خودت هم کاملا تجربه اش کردی. "حتی اگه خود فرضیت ایده‌آل تر باشه!"

به نظرم این خودمون بودن نیست که اینجا باید از ایجاد ظلم بهش بنالیم، بلکه اون مقدار انرژی‌ایه که باید بذاریم تا خودمون رو بپوشونیم و اونه که اذیت می‌کنه. نه خودمون نبودن.
۰۴ دی ۹۷ ، ۰۴:۴۶ دامنِ گلدار
درست فکر میکنی، بیخود ناراحت نکن خودت رو :) 
نهایت آدم گروهی که داشته رو از دست میده ولی در عوض از حد خودت فراتر رفتی و توی اون فالب گیر نیفتادی :)
پاسخ:
نوشته اول شخص بود ولی یه جوری نظرامو تو قالبِ "من"  فرو کردم وگرنه چیزی نیست که روزانه درگیرش باشم. 
مشکل میدونی چیه؟ این که کسی با چهارتا حرکتِ متغیر رهات نمیکنه، ولی تعجب و نظراتشون یه جوری برات یه چاردیواریِ غیرقابلِ رها کردن میشه. همه ی ما هم خب، از گرفتنِ فیدبکِ منفی بیزاریم. اینه که ممکنه همیشه نتونیم کاری که میخوایم رو بکنیم. 
این چیزیه که منم بعضی وقتا درگیر میکنه البته من برعکسم اینکه از یه ادم احساساتی دارم میشم یه ادم کم حرف خجالتی که حرفایی طومار میشن تو مغزم رو توی یه آره خشک خالی با یه لبخند سرد تحویل طرف مقابلم میدم که باعث میشه تو ذهنش ازم یه ادم منجمد بی احساس بسازه که همیشه ازش فراری بودم.
تغییرات چه خوب باشن چه بد ، چیزین که برای همه اتفاق میوفتن و کمتر کسی میتونه جلوشونو بگیره چون قبل از اینکه حتی متوجه اون تغییرات شده باشه ناخوداگاه بخشی از وجود ادم شده. تنها کاری که میتونیم بکنیم پذیرششونه و اینکه ما برای بقیه زندگی نمیکنیم ، درسته هرروز باهاشون سروکار داریم و گاهی ممکنه از هم انتقاد کنیم ولی کسی که ایراد میگیره اول باید خودش تو اون مسئله به کمال رسیده باشه و چون هیچ انسان کاملی وجود نداره این امر غیر ممکنه.
پاسخ:
درسته ولی حرف کو تا عمل؟ خیلی چیزا بدیهیه ولی به اون درجه از کمال رسیدن که طبق منطق جهان‌بینت عمل کنیه که سخته.
اینجا عالیه.. خیلی زیاد. خوشحالم که پروفایل سلوین کالوینمونو چک کردم:))
پاسخ:
مرسی! کیستی حالا؟ :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">